زمانی برای دویدن - کلبه کتاب کلیدر

زمانی برای دویدن

زمانی برای دویدن

هانیه قدمگاهی✍️

نشر پرتقال رو با کتاب‌های نوجوانش می‌شناسیم اما بعضی داستان‌هاش برای بزرگسال هم خیلی جالب توجه و تاثیرگذار می‌تونه باشه و اطلاعات جدیدی بهمون میده. مثل کتابی که می‌خوام معرفی کنم. از نوشته‌ی پشت جلدش چیزی نمیشه فهمید. صرفا بخش کوتاهی از متن کتاب رو نوشته. برای همین بدون پیش‌فرض ذهنی وارد داستانی تلخ از سرنوشت مردمانی از آفریقا میشی که شاید تابه‌حال هیچ اطلاعی ازشون نداشتی و اسمی هم ازشون به گوشت نخورده باشه. کتاب «زمانی برای دویدن» داستان دئو رو برامون میگه. پسری از اهالی زیمبابوه که همون اوایل کتاب عزیزانش رو از دست میده و با برادرش مجبور به فرار از شهر زادگاهش میشه. بیش‌تر از این نمی‌خوام چیزی رو از داستان لو بدم

چند سطر از کتاب

به من گفت: «پشت سرمون چی می‌بینی دئو؟»
جواب دادم: «چادرهای اردوگاه و ون‌های پلیس.»
«رنج و مصیبت دئو، رنج و عذاب مردم. این چیزیه که پشت‌سر ماست.»
حق با او بود. به قدری در اردوگاه ژوهانسبورگ و همین اردوگاه در کیپ‌تاون بدبختی و مصیبت کشیده بودم که منظورش را از این حرف بفهمم.
دوباره پرسید: «پیش رویت چی می‌بینی؟»
گفتم: «دریا.»
«نه، دئو! نه. چیزی جلوی روی ما نیست. زندگی ما همین‌جا تموم میشه. این جا آخر دنیاست. می‌دونی دئو! خیلی دردناکه که آرزوهای آدم به باد بره؛ اما از اون دردناک‌تر اینه که سرزمینت، وطنت، جایی رو که توی تموم دنیا فقط به اون جا تعلق داری، از دست بدی...»