شجاعت مطلوب نبودن (تدبیری ژاپنی برای تغییر در زندگی و رسیدن به شادی حقیقی) - کلبه کتاب کلیدر

شجاعت مطلوب نبودن (تدبیری ژاپنی برای تغییر در زندگی و رسیدن به شادی حقیقی)

با خواندن اولین صفحه از کتاب شما مستقیما به درون یک مجادله‌ی تند و تیز بین یک جوان معمولی اما عاری از اعتماد به نفس و مملو از سوال و یک فیلسوف پیچیده و منزوی با عقایدی برگرفته از فلسفه ی یونان ترکیب شده با فلسفه ی آدلر پرتاب می‌شوید.


جوان در ابتدا کاملا نا پخته و آماده برای مخالفت با تمام نظرات فیلسوف جلو آمده و با بدبین ترین شکل ممکن به دنیا و نگرش فیلسوف نگاه می‌کند.
در جبهه‌ی مقابل فیلسوف کاملا راضی و آماده برای یادگیری متقابل با آرامش کامل حاضر می‌شود. 

درون مایه‌ و حقیقت کتاب برگرفته از روان شناسی آدلر است که بر خلاف دیدگاه بسیاری دیگر از اندیشمندان تاکید و تمرکز بر «حال» دارد. در روانکاوی آدلر که در این کتاب بسیار به آن اشاره شده با مفاهیمی همچون غایت‌گرایی و بی‌اهمیت بودن گذشته و نفی تروما مواجه می‌شویم.


فیلسوف و جوان در سرتاسر این مجادله‌ی تنگاتنگ سعی در بیان و درک شجاعت نه تنها به عنوان یک خصیصه‌ی رفتاری بلکه به عنوان ابزاری برای رسیدن به شادی حقیقی  دارند.

کتاب از آغاز تا پایان در تلاش است که به ما بفهماند  باید برای خودمان هم محبوب باشیم و دست از تلاش برای مورد قبول واقع شدن در نظر دیگران برداریم. از درون به آزادی برسیم بدون این که فردی منزوی شویم.

مکالمه‌ی بین مرد جوان و فیلسوف در طی 5 شب رخ میدهد و با باز کردن معضل آسیب دیدگی روحی آغاز و با درک شجاعت قدم گذاشتن در یک زندگی صادقانه در حال به پایان می‌رسد.

داستان در عین حال که ژانر روانشناسی برای دوستداران این سبک کتاب‌ها دارد. داستان‌گونه و فلسفی نیز هست.

 

چند سطر کتاب

جوان: قبول، ولی بگذار بگویم چرا به دیدارت آمده‌ام. قبل از هر چیزی می‌خواهم با تو بحث کنم و تا قانع نشوم کوتاه نمی آیم؛ بعدش، در صورت امکان، وادارت کنم نظریه‌ات را پس بگیری.
فیلسوف: عجب....!
جوان: چون از سابقه‌ات خبر دارم. می‌گویند فیلسوفی عجیب هستی که آموزه‌ها و استدلال‌هایش را به سختی می‌شود نادیده گرفت. تو می‌گویی مردم تغییر‌پذیرند، دنیا ساده است و همه می‌توانند خوشبخت باشند. من که این طور شنیده‌ام ولی این نظر را اصلا قبول ندارم. آمده‌ام خودم از نزدیک ببینم چه خبر است. اگر حرفی نامربوط از تو بشنوم، به رویت می‌آورم و تصحیحش می‌کنم ولی ... این رفتارم برایت آزاردهنده نیست؟
فیلسوف: نه، این فرصت را غنیمت می‌دانم. امیدوار بودم جوانی مثل تو از راه برسد و هر چه می‌توانم از او بیاموزم.