مرغ دریایی
نمایشنامه مرغ دریایی
✍️مینا
یک ادبیات کلاسیک با بیانی ظریف اما درهمشکننده که سطر آخر آن با روان شما بازی میکند.
نویسندهی روسی چخوف هرگز خوانندگان احساساتی را نااُمید نمیکند.
شما از ابتدا میتوانید شخصیت اصلی و غم و حسرت هدفمندی که چخوف در لابهلای سطرها مخفی کرده است را شناسایی و احساس کنید. اما درک این بنبستهای پی در پی کار هر کسی نیست. و همچنین مواجهه با پایان کتاب.
پوچانگاری دربارهی مقولهی پررنگ شدهی عشق، روابط عاشقانهی بی سر و ته و در آخر بیمعنایی از سر و روی این نمایشنامه میبارد اما در انتها جذاب است و تاثیر متفاوتی میگذارد.
داستان از ابتدا به زوجهای متفاوت و روابط میان آنها توجه دارد. پسری ناکام در تئاتر و عشق! مادری مغرور و خودپسند، نویسندهای معروف و حقیر، خدمتکارانی سست و عاشق و... مرغ دریایی را تا ابد در ذهن شما حک میکنند.
چند سطر کتاب
مدودنکو: چرا شما همیشه لباس سیاه میپوشید؟
ماشا: این بخاطر عزایی است که برای زندگیم گرفتهام. من آدم خوشبختی نیستم.
مدودنکو: به چه دلیل؟ (در حال تفکر) نمیتوانم بفهمم... شما سلامت هستید. پدرتان گرچه ثروتمند نیست ولی در رفاه زندگی میکنید. زندگی من خیلی سختتر از شماست. فقط 23 روبل در ماه دریافت میکنم. بعلاوه برای بازنشستگی هم از حقوقم کسر میشود. با همه اینها ماتم نگرفتهام.
ماشا: مسئله پول نیست. یک آدم فقیر هم میتواند خوشبخت باشد.
مدودنکو: در تئوری میشود ولی در عمل چنین نیست.
📗نمایشنامه مرغ دریایی، آنتوان چخوف، ناهید کاشی چی، نشر جوانه توس،