تقصیر باران نیست
تقصیر باران نیست
مادر دلسی همین که دلسی رو دنیا آورده، ترکش کرده و هیچ نشونی هم از پدرش نیست. دلسی رو مادربزرگش بزرگ کرده و حالا که به نوجوانی رسیده برای اولین بار از دوستش میشنوه که: «بگو واقعا یتیم بودن چه شکلیه؟»
داستان در جزیره رویایی کیپکاد روایت میشه، یک منطقه توریستی با سواحل شنی گسترده و زیبا.
دلسی همون اول داستان متوجه میشه دوست صمیمی دوران کودکیش قراره مسیر زندگیشو جدا کنه. بلوغ و دوره نوجوانی و زندگی شهری اون دو تا رو از هم جدا میکنه. حالا دلسی بیشتر از قبل احساس تنهایی میکنه، اما یک دوست جدید وارد زندگیش میشه که دلسی رو همینطور که هست دوست داره به علاوه حضور همسایههای مهربون، که باعث دلگرمیه.
«تقصیر باران نیست» یک کتاب برای رده سنی 12 سال به بالاست، اما پر از جملات ناب و خردمندانه مخصوصا از زبون مادربزرگه که برای بزرگترها هم شیرین و دلچسبه.
مثلا وقتی دلسی میگه: فکر کنم فقط ناراحتم، مادربزرگش میگه: خب نذار زیادی توی ناراحتی بمونی. بعضی وقتها آدمها خودشون رو رها میکنن وسط ناراحتی و اونجا خیلی احساس راحتی میکنن.
چند سطر کتاب
هیچوقت نفهمیدم پازل چه فایدهای دارد و اصلا چرا باید ساعتها بنشینی و برای درست کردن یک تصویر صدها تکه را به هم بچسبانی. تازه عکس روی جعبه تصویر اصلی را لو میدهد.
به نظرم من هم یک جورهایی مثل مشتی تکهی پازل هستم که روی زمین رهایم کردهاند. اما نمیتوانم تکهها را به هم بچسبانم، چون نمیدانم تصویر روی جعبه چه شکلی است. نمیدانم کی هستم، یا چند تکهام گم شده است. به تکههای شکسته نگاه میکنم و حس میکنم خودم هم شکستهام. ص23
تقصیر باران نیست، لیندا موللی هانت، شبنم حیدری پور، نشرپرتقال