مجیدو بارسا - کلبه کتاب کلیدر

مجیدو بارسا

مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد
مهرنوش

تابستون شده و پسرای روستای دارآباد خوشحالن که می‌تونن هر روز فوتبال بازی کنن، با این‌که حتی زمین بازی ندارن. اما روز اول چنان قشقرق و بلوایی به پا می‌کنن که هر کدوم به نحوی تنبیه می‌شن. "مجیدو بارسا" که سردسته‌ی فوتبالیستای دارآباده به پدرش قول میده روزها بره سر کار تا بتونه کمک خرج باشه، اما شب‌ها فوتبال بی‌صدا بازی می‌کنن تا بتونن مهارت بیشتری پیدا کنن.

این داستان فوتبالی از نویسنده‌ی خوب کرمانی، ماجرایی هیجان‌انگیز از دیدار یک گروه بچه‌ی روستایی با خداداد عزیزی رو روایت می‌کنه. در عین حال طنز ظریفی هم داره، مخصوصا حضور شخصیت "بی بی" که همیشه فوتبال بچه‌ها رو تشویق می‌کنه و حامی اون‌هاست و حتی دروازه‌بانی می‌کنه!

چند سطر کتاب 

بی‌بی که حالا «نامبر وان دارآباد» لقب گرفته بود، روزها تمرینات اختصاصی برای خودش به راه انداخته بود تا با تمام قدرت در جام حاضر شود. مرغ‌هایش را ول می‌کرد توی حیاط، بعد می‌افتاد دنبالشان تا کنج حیاط گیرشان بیندازد و با یک شیرجه یکی‌شان را بگیرد. آنقدر تمرین کرد که این اواخر می‌توانست با یک دست، مرغی را روی زمین بگیرد و با دست دیگرش، مرغی را در هوا مهار کند. ص52

📓مجیدو بارسا و تیم ملی دارآباد، مجتبا شول افشارزاده، تصویرگر: مهدی فاطمی نسب، نشر هوپا