گرگ های پوشالی
توی کانال هم بذارین:
اینم کل متن با کمی ادیت:
گرگهای پوشالی
☘️برای دوستان #14_تا_19_سال
امروز براتون یه کتاب خیلی جدی دارم. یک رمان نفسگیر، ماجرایی، و اندوهبار. کتابی که مثل اغلب رمانهای نوجوان، قرار نیست خیلی هم به آدم خوش بگذره.
"آنابل" دوازده ساله، همراه برادرها و والدین و بقیه اعضای خانواده با هم در یک مزرعه در آمریکا زندگی میکنند. زمان رخ دادن این داستان، همزمان با جنگ جهانی دوم هست، اما مستقیما به جنگ مربوط نیست.
با ورود "بتی" دختری که چند سالی از آنابل بزرگتره و برای مدتی قراره با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کنه، روال زندگی عادی و همیشگی آنابل و خانوادهش بههم میخوره....
اگر رمانخون حرفهای هستید، خودتون رو برای دست و پنجه نرم کردن با شخصیتها آماده کنید. قرار نیست کسی رو قضاوت کنیم، بلکه قراره یاد بگیریم به این راحتی کسی رو قضاوت نکنیم.
اینکه آدمها همیشه اونطوری که ما انتظار داریم رفتار نمیکنند، اینکه چطور با انتخابهای ما، مسیر زندگیها ممکنه تا حد زیادی عوض بشن، حتی مسیر زندگی خودمون. همیشه تصمیم درست گرفتن راحت نیست و گاهی اتفاقاتی میافتند که در نهایت مثل یک رد زخم، همیشه خاطرهش همراه ما میمونن.
وبسایت نشر پرتقال در مورد این کتاب نوشته: «گرگهای پوشالی»، برندهی نشان نیوبری و جوایز مختلف دیگر ادبی، رمانی عمیق با داستانی نافذ و شخصیتهای ماندگاری است که تا مدتها از ذهن خواننده بیرون نمیرود. بسیاری از منتقدان این رمان را مشابه شاهکار «کشتن مرغ مقلد» اثر «هارپر لی» دانسته و خواندن آن را به بزرگسالان نیز توصیه میکنند.
📝چند سطر کتاب
پدربزرگم ساسبندهایش را روی شانههایش کشید و مشغول پوشیدن جورابهایش شد. «یه گرگ، سگ نیست و هیچ وقتم نمیتونه باشه. فرقی نمیکنه چطوری بزرگش کنی.»
وقتی چکمههایش را پوشید و بند آنها را بست، صاف ایستاد و یکی از دستهای بزرگش را روی سرم گذاشت. «آنابل، اونا تولهها رو هم میکشتن. احتمالا زیاد بهش فکر نمیکردن. اگه یادت باشه، همین بهار گذشته، اون بچه مار سرسرخ رو که له کردم، یه ذره هم ناراحت نشدی.»
اثر چکمههای پدربزرگ طوری روی بدن مار باقی ماند که انگار از گِل ساخته شده بود.
گفتم: «مارهای سرسرخ سمیان. اون فرق میکنه.»
جواب داد: «برای خود مارها، فرقی نداره؛ یا حتی برای خدایی که اونا رو به وجود آورده.»
ص 16
لارن ولک
آناهیتا حضرتی
نشر پرتقال
ثبت سفارش در وبسایت: www.klidar.ir