خاکستر و خاک
#کتاب_ماه_مرداد #کلبهکتابکلیدر
📔 #خاکستر_و_خاک
✅ انتخاب: #مبینا_رحمانی
instagram.com/mobina_paint_
کتابی که میخوام بهتون معرفی کنم یهکم متفاوته😊
داستان درباره پیرمردی افغانیه که به همراه نوهش میخواد بره پیش پسرش که در شهر دیگهای کار میکنه تا خبر بمباران شدن روستاشون رو بهش بده...
داستان به شدت جذابی داره و قلم نویسنده اونقدر گیراست که خودتون رو جزو یکی از شخصیتهای رمان تصور میکنید😉
پایان بسیار زیبایی داره به طوری که تا مدتی بعد خوندنش ذهنتون رو حسابی درگیر خودش میکنه.
نسخه صوتی این کتاب با صدای خود نویسنده موجوده و میتونید از شنیدنش لذت ببرید.
◀️دو تکه از کتاب:
🔹میفامی پدر؟ غم یا اَو میشه و از چشم میریزه، یا شمشیر میشه و میرسه به زبان، یا به درونت بُم میشه_ بُمی که یک روز نِی، یک روز میکفه و میکفانه.
🔹میرزا قَدیر که تا به حال خاموش بود و انگار کلمه نمییافت که غمت را قسمت کند، آرامآرام زیر لب چیزی میخواند و تسلیت میگوید. بعد شمردهشمرده ادامه میدهد "پدر گل، امروز مُردهها خوشبختتر از زندهها هستن. چی کنیم؟ روزگار خرابْ آمده. مردمْ بیناموس شده. قدرتْ ایمانِ مردم شده، به جایی که ایمانْ قدرتشان باشه. مرد و جوانمرد گم شده. رستم از یاد مردم رفته. امروز سهراب پدرِ خوده میکشه. زمان، زمان مارهای ضحاک اس، مارهایی که مغز جوانا ره میخورن..." حرفش را میبُرَد تا سِگرِتی روشن کند و دستش را میبَرد به سوی تصویرِ روی دیوار. "اصلاً جوانای امروز، خودشان ضحاک شدن. همرای شیطان رفاقت میکنن و بابه خوده ده گودال میاندازن... یک روز نه یک روز، مارایشان مغز خودشانه خواد خورد."
خوش بخونید📚🌱
🔹خاکستر و خاک، #عتیق_رحیمی، #نشر_چشمه
www.klidar.ir
t.me/klidarnews
instagram.com/instaklidar