گمشده در ناکجا
#کتاب_ماه_خرداد #کلبهکتابکلیدر
📘 #گمشده_در_ناکجا
✅ انتخاب: #رها_رندی
گمشده در ناکجاآباد🌷
پسرک چشم میگشاید و خود را تنها و زخمی در ساحلی متروک میبیند...
پیش رویش اقیانوس و در پشت سرش جنگلی تاریک قرار دارند...
او هیچ چیز از گذشتهاش، خانوادهاش، نامش و حتی دلیل این که سر از اینجا درآورده را به یاد نمیآورد.
دردی عجیب در سرش میپیچد و ترسی در قلبش شکل میگیرد...او میداند! میداند هیولایی در جنگل انتظارش را میکشد...و دریا نیز هر لحظه ممکن است او را در خود فرو ببرد... پسر بیهیچ خاطرهای و بدون هیچ راهنمایی چطور میتواند خانهاش خانهای را که هیچ چیز از آن به یاد ندارد پیدا کند؟
یکی از بهترین کتابایی بود که خوندم...مثل اكثر کتابها اینم اوایل خیلی جالب نبود اما از همون اول مرموز بود و آدم علاقهمند میشد بفهمه پسر در آخر به چه نتیجهای میرسه.
هر چیزی توی کتاب نماد یه موضوع و یه حس توی دنیای واقعی بود... پایانش خیلی شگفتانگیز و غیرقابل پیشبینی بود... راوی داستان هم تا اواخر ناشناخته بود و این خیلی جالب بود... جملاتی که راوی گاهی اوقات در اواخر فصل میگفت هم خیلی زیبا بودن و هم باعث مرموزتر شدن داستان میشد.
اون صدای توی ذهن پسر مثل همون صدایی هست که هممون تا حالا شنیدیم... صدایی که میخواد نا امیدمون کنه و شعلهی ترس رو توی وجودمون روشن کنه... گرگ و اقیانوس هم نماد ترس بودن... اینکه با ترس پسر جزیره تغییر میکرد مثل این بود که ما با احساساتمون حالمون تغییر میکنه... من خیلی دوسش داشتم... احساسات پسر رو واقعا تونستم درک کنم... (تنهایی، امید، ناامیدی، ترس و آشفتگی) نویسنده خیلی خوب همهی اینها رو به صورت مرموز توی داستان به تصویر کشیده بود و موضوعی رو انتخاب کرده بود که واقعا جديد و حیرتانگیز بود.
در کل من پیشنهاد میکنم بخونین مخصوصا اگه کتابای رئال/فانتزی دوست دارین... یه ذره کتابش شبیه «اقیانوسی در ذهن» هست... همون قدر دوستداشتنی.
🔹#سامانتا_ام_کلارک، مترجم: #آزاده_کامیار، #نشر_پرتقال
t.me/klidarnews / www.klidar.ir / instagram.com/instaklidar