انیسه
انیسه
«این یادداشتها داستان عشق نافرجام سه زن و سه مرد از دو خانواده است که هربار و در هر نسل یکی از اعضای خانوادههای دو طرف اسیر آن میشدند. دلم میخواهد این عشقهای بهثمررسیده و نرسیده و رازهای آشکار و رازهایی که تا ابد پوشیده خواهند ماند با قلمی رسا مکتوب شوند. دلم میخواهد حساب عشق حقیقی و شوریدگی معنوی از سایر عشقها جدا شود. برای آنکه در آینده انگشتنما نشوم اسامی افراد، مکانها و مطالب مهمی را که باعث شناخته شدن من و خانوادهام میشود لطفا تغییر دهید.»
مسرتی بینظیر و ناب تمام وجودم را فراگرفت. میدیدم که نزدیک است بدون هیچ زحمتی به معمای زندگی این زیبای اسرارآمیز پی ببرم. از جایم بلند شدم و به آرامی کنارش نشستم. دستانش را در دستانم فشردم و با نگاهی روشن در پرتو اعتمادی قلبی با او پیمان بستم.
پس از رفتن انیسه یادداشتها و دستنوشتههای او را با دقت و وسواس روی میز گذاشتم. برگهای از آن را بیرون کشیدم و همانجا کنار میز روی زمین نشستم و شروع به خواندن کردم. بهقدری مجذوب نوشتهها شدم که برگهها را یکی پس از دیگری بیرون میکشیدم ومیخواندم. گاه لبخندی بر لبم نقش میبست و گاه قطره اشکی بر آن یادداشتها چکیده میشد. ص16
*
آن چه خواندیم بخش کوتاهی از رمان «انیسه» نوشته «شهلا ناظران» بود. خانم ناظران از عکاسان پیشکسوت نیشابوری است که این بار دست به قلم شده و در یک رمان 270 صفحهای به روایت داستان زندگی چند نسل از یک خانواده پرداخته و عشقها، شیرینیها و سختیهای زندگی آنان را شرح داده است. این کتاب را «انتشارات آرمان رشد» در قطع رقعی و جلد شومیز منتشر کرده است.