درخت دروغ
یک دروغ
یک قتل
و یک دختر
درخت دروغ روایتگر داستانی پرفراز و نشیب است سرشار از ترس، درد، غم، دروغ و حقیقت.
فیث دختر نوجوانیست که علاقه شدیدی به زیست و علم دارد. او وقتی فقط چند سال داشت میتوانست کتابهای علمی و قطور کتابخانه پدرش را بخواند و آنها را به درستی درک کند. اطلاعات او میتواند تقریبا با یک دانشمند سرشناس برابری کند! اما او مورد تشویق قرار نگرفت که هیچ، تازه سرزنش هم میشد! چرا؟ چون او دختر بود و جامعهی مردسالار اروپای آن زمان نمیتوانست زنی دانشمند را بپذیرد.
کشیش ایراسموس ساندرلی، پدر فیث، از آن دست پدرهایی نبود که گاهی بشیند با دخترش حرف بزند یا از بخواهد از او دفاع کند، بلکه پدری خشک و جدی و قاطع بود. اما با این همه، باز هم فیث پدرش را خیلی دوست داشت. و مدام سعی میکرد به او کمک کند حتی اگر پدرش کمک او را نخواهد. اما چیزی نمیگذرد اتفاق وحشتناک و البته مرموزی رخ میدهد....
روزی پدر فیث غیبش میزند و بعد از جستوجوهای فراوان جسد بیجان او را در حالی پیدا میکنند که بر روی شاخهی درختی در میان دره افتاده بود.
همهی شواهد از خودکشی خبر میدهند. اما فیث یقین دارد که ماجرا باید چیز دیگری باشد. پس به معنای واقعی کلمه، برای پیدا کردن قاتل پدرش به آب و آتش میزند.