دیگر از کنار هیچ درختی نخواهم گذشت
«...شبها که پدر از کار سخت روزانهاش فارغ میشد نوبت بردن ما به خیام و عطار بود. سوار بر ماشین هر یک، گویی قهر با دیگران، پنجرهای را میگرفتیم و به خیابانهای تاریک آخر شب و مغازههای بسته زل میزدیم، اما گوشهایمان به سمت پدر تیز بود که همچون لیدر تور جهانگردی گزارش دقیقی از آخرین ساخت و سازها در سطح شهر را به اطلاع مادر میرساند. به خیام که میرسیدیم، پدر میگفت: عطار اگر بفهمه که به دیدن خیام اومدیم و به او سری نزدیم دلخور میشه پس مقصد بعدی عطار بود. در جادهای به سمت عطار حرکت میکردیم که نور مهتابی چراغ برقهاش در لابلای انبوه درختان کاج گم میشد و عطر اطلسیهاش خاندان هوشمند را بیهوش میکرد. ما به این گردش شبانه معتاد بودیم اگر شبی به دلیلی موفق به انجام آن نمیشدیم، فردای آن شب در مدرسه بازدهی کافی نداشتیم.» ص16
*«دیگر از کنار هیچ درختی نخواهم گذشت، انتشارات شبکه هنر، 94 صفحه، رقعی شومیز، چاپ اول 1390، قیمت: 85هزارتومان»