چیزهایی که هرگز فراموش نکردیم
ناکس مورگان تحمل ماجراهای احساسی را ندارد، مخصوصا اگر ماجرا به یک عروس فراری سرگردان مربوط باشد.
نائومی ویت فراری است؛ نهتنها از نامزدش و کلیسایی پر از افرادی که میخواهند دعای خیرشان را بدرقهی راهش کنند، بلکه از تمام زندگیاش. البته به نظر خودش، برای نجات خواهر دوقلوی دور از خانهاش تینا به ناکموت میرود، شهری ناهنجار که اختلافات قدیمی هنوز در آن به شیوهی قدیمی حل میشود؛ یعنی به کمک چند تا مشت و بعد هم خوردن نوشیدنی و معمولا هم با همین ترتیب.
اما حیف که خواهر دوقلوی شرور نائومی اصلا تغییر نکرده. تینا بعد از دزدیدن ماشین و پولهای نائومی، چیز غیرمنتظرهای پشت سرش جا میگذارد: خواهرزادهای که نائومی از وجودش بیخبر بوده. حالا نائومی بدون ماشین، پول و هیچ برنامهای سرپرست نوجوانی یازدهساله شده که مثل سیسالهها رفتار میکند.
ناکس بهدلایلی به زنان پیچیده و محتاج محبت و خصوصا زنهای بااحساس توجه نشان نمیدهد؛ اما چون زندگی نائومی درست جلوی چشمانش از هم فروپاشیده، کمترین کاری که میتواند انجام دهد کمک به او برای رهایی از گرفتاریها و مشکلاتش است و تصمیم دارد بهمحض پدیدارنشدن مشکلی جدید برای نائومی، او را تنها بگذارد و به زندگی آرام و منزوی خودش برگردد.