ویلودین - کلبه کتاب کلیدر

ویلودین

ویلودین

ویلودین  دختر چشم خاکستری کله فرفری دهکده با سوختگی‌های دست و پاش  هر روز توی جنگل دنبال جیغ زن‌ها میگرده درسته جیغ زن‌ها !
موجودات بدبوی گراز مانند دهکده که هیچکس از اونا دل خوشی نداره و مردم نگرانن که با وجود اونا توریست‌های دهکده کم بشه. اما ویلودین هر روز بیشتر بهشون علاقمند میشه برعکس بقیه مردم دهکده که برای شکار این موجودات عجیب و غریب جایزه هم گذاشتن . ویلودین  داره زندگی اونارو لحظه به لحظه ثبت میکنه.
ویلو درست از بعد آتش‌سوزی که خانوادشو از اون گرفت بیشتر از قبل تو خودش فرو رفته و از شلوغی  و آدم‌ها فرافریه. اما چی میشه اگه یه روز تصمیم بگیره از یه بچه جیغ زن لوس و ترسو که مردم قصد شکارشو دارن مراقبت کنه؟ آیا تنهایی میتونه؟ یا بالاخره باید حصار دور خودشو بشکنه و دوستای جدیدی رو بپذیره؟

ویلودین داستان دوستی ،شجاعت و احترام به طبیعت رو به زیباترین شکل بیان می‌کنه. همون طور که ویلودین میگه طبیعت بیشتر از ما می‌دونه .

داستان تم فانتزی و قلم روون و دلنشینی داره همونطور که از خانم اپلگیت انتظار میره. نویسنده  سعی کرده مثل کتاب های دیگر خود امید و خیال‌پردازی رو از داستان جدا نکنه و بچه‌ها رو از دنیای واقعیت به سفری هیجان‌انگیز به دنیایی ماورای خیال دعوت کنه. ویلودین برای کودکان ده سال به بالا مناسبه اما خوندنش برای بزرگسالان هم خالی از لطف نیست.

چند سطر کتاب

روزی روزگاری، آن وقت‌ها که هنوز آسمان روزها آبی بود و شب‌ها پرستاره، من عاشق یک هیولا بودم.  انگار سالیان سال از آن روزها گذشته، شاید هم واقعا گذشته. البته راستش را بخواهید، وضعیت آن قدرها هم با حالا فرقی نداشت. قبول دارم، جادو ظرافت داشت و فراوان بود. اما اگر بدانی کجا باید دنبالش بگردی، همین حالا هم پیدایش میکنی. گذشته از این‌ها هنوز هم هرازگاهی ماه لبخند میزند و جهان  هنوز هم مثل رقصنده‌ای در آسمان می‌چرخد.
زمین پیر است و ما نه، و این تنها چیزی است که باید به خاطر بسپاری.