مرتضی فخری، داستان نویس، زاده ی نیشابور - کلبه کتاب کلیدر

  مرتضی فخری، داستان نویس، زاده ی نیشابور

  مرتضی فخری، داستان نویس، زاده ی نیشابور


فهرست کتاب های مرتضی فخری:
«لیلای پاییز»، «زمانی برای آشفتن»، «دشت سوخته»، «بغض سرخ»، «شمارش معکوس»، «حوریه»، «مهبوط»، «گیلو»، «گورکن» ، «لیلیا»، «کفتار» و «سی گاو» *توضیح این که کتاب «سی گاو» یک کتاب قطور 800 صفحه ای است که خود به تنهایی شامل 9 داستان بلند است. این داستان ها که هرکدام، یک رمان مستقل هستند از این قرارند:
«روزگار تلخ سرخی سیب ها»، «تشنگی های اتاق سیصد و سیزده»، «سی گاو»، «تنهایی هایی از جنس خاک»، «خوارگلو»، «طاعون تاریکی»، «صفورای مرگ»، «بازگشت رسول»و «آخرین نفس های من با پریسا».
 

 

درباره مرتضی فخری


می گویند اهل خرسان به واسطه نزدیکی با کویر و بی باری محیط ،مردمی سخت کوش و خود ساخته اند... می گویند حضور بزرگان طریقت و بارگاه هشتمین امام در آن سرزمین روح و ذهن آنان را به تسخیر آموزه های دینی و عرفانی در آورده . . . گویی این گونه است .
مرتضی فخری نویسنده ای که اهل باغشن نیشابور است و" گوشت و پوست خود را از آنجا می داند"و گویی تمام آثارش حال و هوای آنجا را دارد .او تاریخ خوانده است و جز این رمان چهار اثر دیگر نیز در کارنامه ادبی خود دارد ( لیلای پاییز ، زمانی برای آشفتن ، دشت سوخته و بغض سرخ ) یکی هم آماده چاپ) حفره  ).
دغدغه اش دین است و رمان هایش به طبع دینی ، خود را مسئول می داند و متعهد، چراکه معتقد است " خداوند از گوشها ، چشمها و قلب ها یی که ادراک کرده اند روزی سئوال خواهد کرد."
او آثارش را رمان دینی می داند اما نه" رمان دینی در خدمت یا رمان دینی دستوری". اهل مماشات با صاحبان زر و زور و تزویر (همان مثلث معروف شریعتی) نیست از آثارش هم پیداست. دل پری هم از اوضاع دینی ،اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد و خود را برای تغییر و تاثیر مسئول می داند.
آثارش همه در شهرستان چاپ شده (مشهد) و می توان گفت توزیع نا مناسبی هم داشته اما با این وجود مطمئنا روزی جایگاه ادبی خود را خواهد یافت... شاید جانمایه های آثارش به علت ایدئولوژیک بودن دامنه مخاطبانش را محدود کند اما این محدود بودن ها  از ارزش آثارش نمی کاهد. محتوا و مضامین آثارش حرفهای بسیاری بر می تابد اما از آنجا که نقد حوزه و کارکردش چیز دیگری است مکث زیادی روی آنها نخواهم داشت ولی از آنجا که نویسنده در خور توجه و با استعدادی است هر چند ایدئولوژیک  و آثارش بی هیچ اغراقی خواندنی، می خواهم پیش از بررسی آخرین اثرش یعنی "شمارش معکوس" سخنانی که در مراسم پنجمین دوره جایزه ادبی واو (رمان متفاوت سال) ایراد نموده  بیآورم، مطالبی که بی هیچ تردیدی می تواند کلیدهایی برای درک آثارش باشد

بسم ا... الرحمن الرحیم
وقتی صحبت از" رمان مذهبی" می شود بیشتر از هر چیز ذهن به سمت یک مجموعه واژه هایی معطوف می گردد که تداعی گر تصویرهایی از قبل طراحی شده است ،داستان آدمهایی که یوسف وار پاک به دنیا می ایند ،پاک زندگی می کنند و پاک از دنیا می روند بی آنکه نگاهی به زخم های جامعه داشته باشند و کوششی از خود در این باره نشان بدهند و شاید تصور برخی ها از رمان مذهبی و دینی بیشتر معطوف به داستانی که غایت  اش مداحی گری است .تعریف و تمجید از یک نماد مقدس دینی تاریخی که پیش از این در کتب قدیمی بود حالا مداحان می کوشند با برجسته کردن لحظه زندگی وی اشکها یی بیافریندو مجلسی گرم کنند البته تداعی دیگری هم هست و ان اینکه رمان مذهبی یک رمان در خدمت است و یا واضح تر بگویم رمانی است که یک نهاد مقدس با یک دستور مقدس تر وبا یک قرارداد مقدس مقدس تر از نویسنده خواسته است پیش فرضهای از قبل معینی را بصورت یک رمان تدوین کند ، نویسنده هم می کوشد با تصویر گری از زندگی یک معصوم یا افرادی که خود را دینی می پندارند از عهد ه این قرار داد مقدس بربیاید ویا جلوتر اگر برویم شاید بشود به پندارهای بعضی ها رمان دینی را مجموعه ای تصویرگری و کنش ها و رویدادها است که می کوشد تا به طبقه ،قشر و یا افرادی خارج از جرگه مذهبی ها حمله کند و یا توهین کند ویا آنها را زیر سئوال ببرد . به گمان من پارامترهایی که عرض شد  تنها نگاههایی سطحی و شتابزده به رمان دینی است.
قبل از اینکه نگاهی به تعریف رمان دینی داشته باشم لاجرم باید به این سئوال پاسخ دهم که آیا نوشتن چنین رمان هایی آن هم در محیطی که تبلیغات دینی از در و دیوارش می بارد بازهم لازم است؟
احساسم این است که بعضی ها با شنیدن واژه دینی و یا هر فرم و تبلیغ آن حالشان یک جوری بهم می خورد و باز هم قبل از پاسخ دادن به سئوال باید از خود پرسید آیا آنچه را به نام مذهب تعبیر می شود آیا به واقع مذهبی است .البته باید عرض کنم که من قصد موعظه ندارم .نه حالش را دارم و نه توانش را ،شاید شما هم در شرایطی نیستید که دل به یک واعظ ناشی بسپارید .بی تردید ما در یک جامعه دینی زندگی می کنیم دین جز لاینفک زنگی ماست گوشت و پوست و خون ما با واژهایی به نام نماز،قران،پیامبر،ائمه،ظهور وانتظار عجین شده است. برای مثال از هر ایرانی بپرسید ظهور یعنی چه و یا انتظار چیست به خوبی پاسخ هایی در خور دانش خود ارائه خواهد داد. اجازه بدهید برای روشن شدن مسئله مثالی بزنم با توجه به دانش مذهبی مردم می توان چنین برداشت کرد که ما باید یک جامعه منتظر باشیم یک جامعه منتظر یعنی آن جامعه می تواند برای خودش هدف و غایتی تصور کند یعنی سرانجام انسان هدفمند برای کمال است.انسانهایی که در این جامعه زندگی می کنند باید چنین بپندارند آینده روشن دارند آینده روشن یعنی که زندگی بن بست نیست یعنی خودکشی ،خودسوزی ،افسردگی و دیگر معضلات اجتماعی چیزی بی معناست.اما من از خودم می پرسم و از شما واز تک تک جامعه کوچکی که در آن زندگی می کنم جامعه ای به نام نیشابور جامعه ای که از تهران مذهبی تر و یا اصطلاحا امام زمانی تر پس چرا در ده روز گذشته ده نفر خودکشی کرده اند که هشت نفر آنها زن و دو نفر آنها مرد بوده اند ، حال سئوال من این است که آیا اعتقاد به انتظار آن هم به معنای آینده روشن و بطور کلی اعتقاد به دین باعث افزایش خودکشی است و یا اینکه جامعه ما یک جامعه ای است که اسما دینی است و به طور اخص منتظر نیست در حالی که شنیده ام در اروپا برای انسان به بن بست رسیده عصر حاضر برای نجات افسردگی افسارگسیخته اش و برای تبیین آینده روشن برای او رشته آینده شناسی تاسیس کرده اند پس با این مقدمه می توان به این نتیجه رسید که صوری است نگرش ما به دین  چقدر صوری است توجه به دین و ارزشهای دینی و آن هم به دور از سیاسی کاری ها سیه کاری  ها و پرداختن اصولی به زندگی دینی و یا داستان وار به آدمها یی که دین واقعی را سرلوحه زندگی خود قرار داده اند. حال می توان رمان دینی را یک رمان آمیخته به درد دلهای مردم دانست که تیغ برند ه ای که زخمهای یک پیکر ه را می شکافد و آن را گزارش می کند ." بغض سرخ" و شاید دیگر آثار من را باید در این راستا بررسی کرد . در "رمان بغض سرخ" دوباره عاشورا آن هم در نیشابور اتفاق می افتد آن هم در عصر حاضر یعنی هزار واندی سال بعد از آن واقعه تلخ اما با این تفاوت که شمر قرن پانزده دیگر اسب سوار نیست، شمر کلاخود و شمشیر و زره ندارد خنجری در دستش نیست که امام حسین را سر ببرد و یا اصلا امام حسینی دیگر در کار نیست .شمر عصر حاضر در این رمان سوار بر تویوتای آخرین مدل است عجیب است او صاحب یک تعاونی اعتباری بزرگ بنام سیدالشهداست، عجیب تر اینکه اوست که هزینه روز عاشورا را می پردازد ،علم و علامت و حلیم و باندهای کر کننده و طبل های خیلی سنگین دارد. در چنین جامعه ای جای تعجبی ندارد که چنین آدمهایی جای خوبها را گرفته باشند. "بغض سرخ" می کوشد این واقعیت را تشریح کند که در طول تاریخ دو گروه کوشیده اند با امام حسین مبارزه کنند گروه اول که جسمش را پاره پاره کردند گروه دیگر کوشیدند نهضت حسینی را بی هدف یا هدف اش را منحرف کنند ویا آرمان حسین را منحرف کنند این گروه بسیار خطرناکتر از گروه اول اند من نمی توانم بفهمم که نویسنده داعیه در مردم بودن از مردم نوشتن و از دردها گفتن داشته باشد اما به مذهب که جز لاینفک این جامعه است بی تفاوت باشد.
مسخره کردن مذهب در این زمان کار بسیار ساده ای است کافی است یک نویسنده یک شخصیت مذهبی را تسبیح به دست سر یک کوچه توصیف کنیم و ذکر گویان اورا در حالی نشان دهیم که ناموس مردم را می پاید.نمونه هایی که در آثارخیلی ها می توان یافت اما بسیار مشکل است که نویسنده بی آنکه به شعار زدگی و لاف زدگی آمیخته با فضا های مذهبی دچار شود بتواند منصفانه درد یا دردهای جامعه خود را روایت کند از دوست نویسنده ای پرسیدند نقل به مضمون می کنم، برای چه می نویسی یا در نوشته هایت به دنبال چه ای؟ گفت هیچ !پرسیدند برای چه ؟ پاسخ داده است در این صد سال اخیر بیش از صد میلیون آدم کشته اند ادبیات برای جلو گیری از این کشتار چه کرده است و یا چه کار توانسته است که بکند و شاید بتوان پاسخ داد که هنر و بالاخص ادبیات اگر به وظیفه اش عمل می کرد (و به دست سه مثلثی که دکتر شریعتی همیشه ازش صحبت می کند) زر و زور و تزویر در تاریخ نمی افتاد و یا اسیر لایه های تئوریک نمی شد وبه قهوه خانه های فلسفه زده نمی خزید شاید ما امروز با کشته های کمتری مواجه می شدیم البته این حرفها برای دوستانی که معتقد به اصل هنر برای هنر می باشند قدری کسل کننده است اما من توجه همه را به یک آیه از قران معطوف می دارم که " بدرستیکه از گوشها و چشمها و از قلب هایی که ادراک کرده اند روزی سئوال خواهد شد."
والسلام
پنجشنبه 2اسفند 1387


*این نوشته از وبلاگ http://naghdvavblog.persianblog.ir/post/59/  گرفته شده است.   ***
 

 

t.me/klidarnews