یادم دادی شجاع باشم
📙یادم دادی شجاع باشم
مینا:
داستان درست از وسط یک میدان ترور و آغاز یک جنگ شروع میشود. تروری که مقابل چشمان فلیکس نوجوان و پدرش اتفاق میافتد و زندگی یک نسل را در بر میگیرد.
این کتاب از شجاعت کودکان و نوجوانان درگیر جنگ و تلاش نسلهای جوان درگیرودار یک مبارزهی خونین سخن میگوید.
داستان با نظمی خاص مبارزات پنج نوجوان به نامهای فیلیکس، السا، دیمیتری، ژولیت و کارا را در پنج جبههی جنگ نشان میدهد که چگونه از تمام توان و استعداد خود برای یاری پدران و دوستانشان استفاده میکنند تا به پایان جنگی که زندگی و خانههایشان را گرفته نزدیک شوند.
یکی از نکاتی که نویسنده سعی در بیان آن دارد این است که حتی یک قدم کوچک میتواند تاثیری شگرف داشته باشد. شجاعت و تسلیم نشدن فیلیکس، استعداد و مسئولیت پذیری کارا و ژولیت، اعتماد و همدردی دیمیتری و محبت السا صحنهای از جنگ را نشان شما میدهد که همیشه از چشم پوشیده بوده است.
جذابیت کتاب، در نحوهی مرتبط کردن این چند نوجوان و زندگیهایشان و بازگو کردن زیبایی احساسات انسانها در تاریکی و نحسی یک جنگ ویرانکننده است.
🔸چند سطر کتاب
ژولیت جواب داد: «زندگی همینه. مثل یه خط پرپیچوخم که به پیچوخم خطهای بقیه گره میخوره. خط زندگیمون باید به همریخته باشه، همینطوریه که همدیگه رو پیدا میکنیم.»
کارا دوباره لبخند زد و گفت: « خیلی خوشحالم که خط زندگیهامون به هم بافته شده و همدیگه رو پیدا کردیم. یعنی از این به بعد چی میشه؟»
فیلیکس گفت: «بعضیها میگن این جنگ پایانبخش همهی جنگهاست. بیاین دعا کنیم همینطور باشه.»
السا به بقیه نگاه کرد. میدانست همهی آنها با تمام وجود همین را میخواهند.
📚یادم دادی شجاع باشم، جنیفر ای نیلسن، فاطمه پارسا، نشر پرتقال