خردم کن - کلبه کتاب کلیدر

خردم کن

📗 کتاب امروز

خردم کن

مینا
امروز با معرفی کتاب پر سرو صدای این روزهای اینستا، «خردم کن»، قراره نظرتون رو در مورد کتاب‌های فانتزی عوض کنم!

پادآرمان‌شهری تاریک که در یکی از سلول‌های زیرزمینی خود راز بزرگی را مخفی کرده است.

در دورانی که سازمان احیا مردم را حبس، دستگیر و به قتل می‌رساند، غذای واقعی را از مردم مخفی می‌کند و اذهان آن‌ها را با دروغ‌هایی کثیف پر می‌کند، "جولیت" با توانایی ترسناکی متولد می‌شود که شاید تبدیل به یک سلاح کشتار و شکنجه جمعی و یا برعکس، نجات‌دهنده‌ای انسانی شود.

همه‌ چیز در زندگی جولیت درست از زمانی  تغییر می‌کند که یک پسر با چشمانی آبی هم‌سلولی او می‌شود. اینکه "آدام" دوست است یا دشمن؟ "وارنر" از او چه می‌خواهد؟ شورشی‌ها چرا دنبال او هستند؟ جولیت در واقع کیست و چه توانایی‌های دیگری دارد؟ یک شاهکار عاشقانه فانتزی را پدید آورده است که در همین مدت زمان کم، طرفداران زیادی پیدا کرده است.

📌هشدار! در واقع ممکن است شما بیشتر از آدام درگیر و مجذوب شخصیت خاکستری و به نسبت تیره‌ی وارنر شوید!😁 

مثلث عشقی جذاب و ورود زمان‌بندی شده‌ی شخصیت‌های جالب و متفاوت جدید، دیالوگ‌های پرکشش، و انتخاب زمان درست برای رو کردن یک اتفاق مهیج همه و همه خردم کن را محبوب دل فانتزی‌خوان‌ها و عاشقانه‌دوست‌ها کرده است.
 
چند سطر کتاب

«باید بکشمت.» صدایم تک نفسی عمیق است، تک بازدمی مهار نشده. 
«تو...» سعی می‌کند آب دهنش را قورت بدهد. «تو همین... تو همین حالا با دست‌های خالی بتن رو خرد کردی و رد شدی.»
پلک می‌زنم. جرات نمی‌کنم پشت سرم را نگاه کم. اما بدون نگاه به عقب هم می‌دانم دروغ نمی‌گوید. حتما همین بوده است. ذهنم هزارتویی از غیرممکن‌هاست.
یک آن تمرکز را از دست می‌دهم.
تفنگ‌ها
تلق
تلق
تلق
خشاب لحظه پر می‌شود.
وارنر داد می‌زند: «اگر هر کدومتون بهش آسیب بزنید خودم بهتون شلیک می‌کنم.»
«اما قربان...»
«مرخصی، سرباز...»
خشم رفته است. عصبانیت ناگهانی و مهارناپذیر رفته است. ذهنم تسلیم ناباوری شده است. سردرگمی. نمی‌دانم چه کار کرده‌ا‌م. بدیهی است که نمی‌دانم چه کارهایی از دستم بمی‌آید زیرا اصلا نمی‌دانستم می‌توانم چیزی را متلاشی و ویران کنم و ناگهان از دست‌هایم خیلی خیلی خیلی وحشت می‌کنم.

خردم کن، طاهره مافی، شبنم سعادت، نشر کتاب مجازی و نشر پریان