"آواز بی ساز" یک رمان پیچیدهی چند بخشیه که ماجرای زندگی افراد مختلفی رو هم زمان روایت میکنه. این افراد همگی ساکن یک شهر هستند و همدیگه رو میشناسن، اما داستان زندگی هرکدوم جداگانه روایت میشه. "گاتری" معلم مدرسهای که مجبور میشه دوتا پسرشو تنهایی بزرگ کنه، "آیک و بابی" پسران گاتری که روزنامه فروشی میکنند، "ویکتوریا"، دختر مدرسهای که پدرش اونها رو ترک کرده و حالا که ویکتوریا ناخواسته بارداره، مادرش هم اونو ترد میکنه، "مگی" معلم مدرسهای که از ویکتوریا حمایت میکنه و در آخر "ریموند و هارولد" دو برادر دیگه که با وجود سن و سالشون هنوز ازدواج نکردن و در بخشهای بعدی وارد ماجرا میشن.
راستشو بخواید به نظرم اگه این کتاب رو یه ناشری که نام نمیبرم، چاپ میکرد و از اون طرح جلدای مکش مرگ ما میزد براش، الان به چاپ هفتم هشتم رسیده بود، اما حالا از چاپ اول در سال 92 تازه به چاپ دوم رسیده! اتفاقات این شهر خیالی، رفته رفته اوج میگیرند و مخاطب رو درگیر خودشون میکنند. البته به خاطر تم داستان، بخشهای مثبت هجده زیادی داره که ظاهرا تلاش شده با زیرکی مترجم و ناشر، از سانسور اونها جلوگیری بشه. اما خب همین نکته گاهی اوقات باعث مبهم شدن ماجرا میشه.
روایت چندگانه در این رمان، خواننده رو به ابعاد مختلف زندگی آشنا میکنه. دیدگاه آدمهای مختلف از یک ماجرا رو نشون میده و بیرحمیای که آدما میتونن نسبت به هم داشته باشن و در عین حال به نظر خودشون حق همچین رفتاری رو داشته باشن.
◀️چند سطر کتاب
بخشی از "آیک و بابی" پسرکوچولوهایی که قبل مدرسه روزنامه توزیع میکنند رو بخونیم:
هاروی اشمیت گفت شما دوتا چی میخواین؟ هر شنبه همین را میگفت، یا چیزی شبیه این.
اومدیم پول روزنامهها رو بگیریم.
اشمیت گفت "اومدیم پول رووزنامهها رو بگیریم". فکر نکنم بخوام پول بهتون بدم. روزنامهها هیچی ندارن جز خبرهای بد. نظر شما چیه؟
چیزی نگفتند. پسری که پای دیوار نشسته بود از بالای مجله نگاهشان میکرد. از بچههای مدرسه ابتدایی بود، ولی بزرگتر از آنها.
مردی که روی صندلی سلمانی نشسته بود گفت هاروی، پولشون رو بده. میتونی یه لحظه کارت رو ول کنی.
هاروی گفت دارم فکر میکنم اصلا دلم میخواد بدم یا نه. موهای روی گوش مرد را شانه زد، یک دسته مو از روی سرش بلند کرد و سریع قیچی زد، بعد دوباره صاف شانه کرد. به پسرها نگاه کرد. موهاتون رو کی میزنه؟
چی؟
گفتم موهاتون رو کی کوتاه میکنه؟
مادر.
خیال کردم مادرتون گذاشته رفته. شنیدهم رفته یه خونهی کوچیک گرفته، تو خیابون شیکاگو.
ص 41
📙آواز بی ساز / کنت_هریف / مترجم: #امیرمهدی_حقیقت / #نشر_ماهی/ 296 صفحه/ 38 هزار تومان
یادداشت از: کلیدر/ مهرنوش چمنی
عنوان اصلی: plainsong
نویسنده: # Kent_Haruf